زندگینامه امام حسین(ع)
دومين فرزند برومند حضرت علي و(1) در روز سوم ماه شعبان
سال چهارم هجرت فاطمه ، که درود خدا بر ايشان باد، در خانه وحي و ولايت چشم
به جهان گشود.
چون
خبر ولادتش به پيامبر گرامي اسلام (ص ) رسيد، به خانه حضرت علي (ع ) و
فاطمه را فرمود تا کودکش را بياورد. اسما او را در پارچه اي سپيد (2) (س )
آمد و اسما پيچيد و خدمت رسول اکرم (ص ) برد، آن گرامي به گوش راست او اذان
و به گوش چپ (3) او اقامه گفت . به روزهاي اول يا هفتمين روز ولادت با
سعادتش ، امين وحي الهي ، جبرئيل ، فرود آمد و گفت : سلام خداوند بر تو باد
اي رسول خدا، اين نوزاد را به نام پسر کوچک هارون (شبير) چون علي براي تو
بسان هارون (5) که به عربي (حسين ) خوانده مي شود نام بگذار. (4)براي موسي
بن عمران است ، جز آن که تو خاتم پيغمبران هستي .
و
به اين ترتيب نام پرعظمت "حسين " از جانب پروردگار، براي دومين فرزند
فاطمه (س ) انتخاب شد. به روز هفتم ولادتش ، فاطمه زهرا که سلام خداوند بر
او باد، گوسفندي را براي کشت ، و سر آن حضرت را تراشيد و هم وزن موي سر او
(6) فرزندش به عنوان عقيقه (7) نقره صدقه داد.
حسين (ع ) و پيامبر (ص )
از
ولادت حسين بن علي (ع ) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص )
که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفي که پيامبر
راستين اسلام (ص ) درباره حسين (ع ) ابراز مي داشت ، به بزرگواري و مقام
شامخ پيشواي سوم آگاه شدند. سلمان فارسي مي گويد: ديدم که رسول خدا (ص )
حسين (ع ) را بر زانوي خويش نهاده او را مي بوسيد و مي فرمود: تو بزرگوار و
پسر بزرگوار و پدر بزرگواراني ، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستي ،
تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهاي خدايي که نه نفرند و خاتم ايشان ،
(8) قائم ايشان (امام زمان "عج ") مي باشد.
انس بن مالک روايت مي کند: وقتي از پيامبر پرسيدند کدام يک از اهل بيت خود را بيشتر دوست مي داري ، فرمود:بارها
رسول گرامي حسن (ع ) و حسين (ع ) را به سينه مي فشرد و (9) حسن و حسين را،
(10) آنان را مي بوييد و مي بوسيد. ابوهريره که از مزدوران معاويه و از
دشمنان خاندان امامت است ، در عين حال اعتراف مي کند که : "رسول اکرم را
ديدم که حسن و حسين را بر شانه هاي خويش نشانده بود و به سوي ما مي آمد،
وقتي به ما رسيد فرمود هر کس اين دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست (11)
داشته ، و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني نموده است .
عالي
ترين ، صميمي ترين و گوياترين رابطه معنوي و ملکوتي بين پيامبر و حسين را
مي توان در اين جمله رسول گرامي اسلام (ص ) خواند که فرمود: "حسين از من و
من از (12) حسينم حسين (ع ) با پدر
شش
سال از عمرش با پيامبر بزرگوار سپري شد، و آن گاه که رسول خدا (ص ) چشم
ازجهان فروبست و به لقاي پروردگار شتافت ، مدت سي سال با پدر زيست . پدري
که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگي نگذرانيد، جز خدا نديد و
جز خدا نخواست و جز خدا نيافت . پدري که در زمان حکومتش لحظه اي او را آرام
نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند. در تمام
اين مدت ، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت مي کرد، و در چند سالي که حضرت
علي (ع ) متصدي خلافت ظاهري شد، حضرت حسين (ع ) در راه پيشبرد اهداف اسلامي
، مانند يک سرباز فداکار همچون برادر بزرگوارش مي کوشيد، و در جنگهاي
"جمل "، "صفين " و "نهروان " شرکت و به اين ترتيب ، از پدرش اميرالمؤمنين
(ع ) و دين خدا حمايت کرد و (13) داشت . حتي گاهي در حضور جمعيت به غاصبين
خلافت اعتراض مي کرد.
در زمان حکومت عمر، امام
حسين (ع ) وارد مسجد شد، خليفه دوم را بر منبر رسول الله (ص ) مشاهده کرد
که سخن مي گفت . بلادرنگ از منبر بالا رفت و فرياد زد: "از منبر (14) پدرم
فرود آي ....امام حسين (ع ) با برادر
پس
از شهادت حضرت علي (ع )، به فرموده رسول خدا (ص ) و وصيت اميرالمؤمنين (ع
)مامت و رهبري شيعيان به حسن بن علي (ع )، فرزند بزرگ اميرالمؤمنين (ع )،
منتقل گشت و بر همه مردم واجب و لازم آمد که به فرامين پيشوايشان امام حسن
(ع ) گوش فرادارند. امام حسين (ع ) که دست پرورد وحي محمدي و ولايت علوي
بود، همراه و همکار و همفکر برادرش بود. چنان که وقتي بنا بر مصالح اسلام و
جامعه مسلمانان و به دستور خداوند بزرگ ، امام حسن (ع ) مجبور شد که با
معاويه صلح کند و آن همه ناراحتيها را تحمل نمايد، امام حسين (ع ) شريک
رنجهاي برادر بود و چون مي دانست که اين صلح به صلاح اسلام و مسلمين معاويه
، در حضور امام حسن (ع ) وامام حسين (ع ) دهان آلوده اش را به بدگويي
نسبت به امام حسن (ع ) و پدر بزرگوارشان اميرمؤمنان (ع ) گشود، امام حسين
(ع ) به دفاع برخاست تا سخن در گلوي معاويه بشکند و سزاي ناهنجاريش را به
کنارش بگذارد، ولي امام حسن (ع ) او را به سکوت و خاموشي فراخواند، امام
حسين (ع ) پذيرا شد و به جايش بازگشت ، آن گاه امام حسن (ع ) خود به پاسخ
معاويه (15) برآمد، و با بياني رسا و کوبنده خاموشش ساخت .
امام حسين (ع ) در زمان معاويه
چون
امام حسن (سلام خدا و فرشتگان خدا بر او باد) از دنيا رحلت فرمود، به گفته
رسول خدا (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و وصيت حسن بن علي (ع ) امامت و رهبري
شيعيان به امام حسين (ع ) منتقل شد و از طرف خدا مأمور رهبري جامعه گرديد.
امام حسين (ع ) مي ديد که معاويه با اتکا به قدرت اسلام ، بر اريکه حکومت
اسلام به ناحق تکيه زده ، سخت مشغول تخريب اساس جامعه اسلامي و قوانين
خداوند است ، و از اين حکومت پوشالي مخرب به سختي رنج مي برد، ولي نمي
توانست دستي فراز آورد و قدرتي فراهم کند تا او را از جايگاه حکومت اسلامي
پايين بکشد، چنانچه برادرش امام حسن (ع ) نيز وضعي مشابه او داشت .
امام
حسين (ع ) مي دانست اگر تصميمش را آشکار سازد و به سازندگي قدرت بپردازد،
پيش از هر جنبش و حرکت مفيدي به قتلش مي رساند، ناچار دندان بر جگر نهاد و
صبر را پيشه ساخت که اگر برمي خاست ، پيش از اقدام به دسيسه کشته مي شد، و
از اين کشته شدن هيچ نتيجه اي گرفته نمي شد.
بنابراين
تا معاويه زنده بود، چون برادر زيست و علم مخالفتهاي بزرگ نيفراخت ، جز آن
که گاهي محيط و حرکات و اعمال معاويه را به باد انتقاد مي گرفت و مردم را
به آينده نزديک اميدوار مي ساخت که اقدام مؤثري خواهد نمود. و در تمام طول
مدتي که معاويه از مردم براي ولايت عهدي يزيد، بيعت مي گرفت ، حسين به شدت
با او مخالفت کرد، و هرگز تن به بيعت يزيد نداد و ولي عهدي او را نپذيرفت و
حتي گاهي (16) سخناني تند به معاويه گفت و يا نامه اي کوبنده براي او
نوشت .
معاويه هم در بيعت گرفتن براي يزيد، به او اصراري نکرد و امام (ع ) همچنين بود و ماند تا معاويه درگذشت ...قيام حسيني
يزيد
پس از معاويه بر تخت حکومت اسلامي تکيه زد و خود را اميرالمؤمنين خواند،و
براي اين که سلطنت ناحق و ستمگرانه اش را تثبيت کند، مصمم شد براي نامداران
و شخصيتهاي اسلامي پيامي بفرستد و آنان را به بيعت با خويش بخواند. به
همين منظور، نامه اي به حاکم مدينه نوشت و در آن يادآور شد که براي من از
حسين (ع ) بيعت بگير و اگر مخالفت نمود بقتلش برسان . حاکم اين خبر را به
امام حسين (ع ) رسانيد و جواب مطالبه نمود. امام حسين (ع ) چنين فرمود:
"انا
لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذا بليت الامة براع مثل (17)
يزيد آن گاه که افرادي چون يزيد، (شراب خوار و قمارباز و بي ايمان و ناپاک
که حتي ظاهر اسلام را هم مراعات نمي کند) بر مسند حکومت اسلامي بنشيند،
بايد فاتحه اسلام را خواند. (زيرا اين گونه زمامدارها با نيروي اسلام و به
نام اسلام ، اسلام را از بين مي برند.)
امام
حسين (ع ) مي دانست اينک که حکومت يزيد را به رسميت نشناخته است ، اگر در
مدينه بماند به قتلش مي رسانند، لذا به امر پروردگار، شبانه و مخفي از
مدينه به سوي مکه حرکت کرد. آمدن آن حضرت به مکه ، همراه با سرباز زدن او
از بيعت يزيد، در بين مردم مکه و مدينه انتشار يافت ، و اين خبر تا به کوفه
هم رسيد. کوفيان از امام حسين (ع ) که در مکه بسر مي برد دعوت کردند تا به
سوي آنان آيد و زمامدار امورشان باشد. امام (ع ) مسلم بن عقيل ، پسر عموي
خويش را به کوفه فرستاد تا حرکت و واکنش اجتماع کوفي را از نزديک ببيند و
برايش بنويسد. مسلم به کوفه رسيد و با استقبال گرم و بي سابقه اي روبرو شد،
هزاران نفر به عنوان نايب امام (ع ) با او بيعت کردند، و مسلم هم نامه اي
به امام حسين (ع ) نگاشت و حرکت فوري امام (ع ) را لازم گزارش داد.
هر
چند امام حسين (ع ) کوفيان را به خوبي مي شناخت ، و بي وفايي و بي ديني
شان را در زمان حکومت پدر و برادر ديده بود و مي دانست به گفته ها و
بيعتشان با مسلم نمي توان اعتماد کرد، و ليکن براي اتمام حجت و اجراي اوامر
پروردگار تصميم گرفت که به سوي کوفه حرکت کند.
با
اين حال تا هشتم ذي حجه ، يعني روزي که همه مردم مکه عازم رفتن به "مني "
بودند و هر کس در راه مکه جا مانده بود با عجله تمام مي خواست خود را به
مکه (18) برساند، آن حضرت در مکه ماند و در چنين روزي با اهل بيت و ياران
خود، از مکه به طرف عراق خارج شد و با اين کار هم به وظيفه خويش عمل کرد و
هم به مسلمانان جهان فهماند که پسر پيغمبر امت ، يزيد را به رسميت نشناخته و
با او بيعت نکرده ، بلکه عليه او قيام کرده است .
يزيد
که حرکت مسلم را به سوي کوفه دريافته و از بيعت کوفيان با او آگاه شده
بود، ابن زياد را (که از پليدترين ياران يزيد و از کثيفترين طرفداران حکومت
بني اميه بود) به کوفه فرستاد. ابن زياد از ضعف ايمان و دورويي و ترس مردم
کوفه استفاده نمود و با تهديد ارعاب ، آنان را از دور و بر مسلم پراکنده
ساخت ، و مسلم به تنهايي با عمال ابن زياد به نبرد پرداخت ، و پس از جنگي
دلاورانه و شگفت ، با شجاعت شهيد شد.
(سلام
خدا بر او باد). و ابن زياد جامعه دورو و خيانتکار و بي ايمان کوفه را
عليه امام حسين (ع ) برانگيخت ، و کار به جايي رسيد که عده اي از همان
کساني که براي امام (ع ) دعوت نامه نوشته بودند، سلاح جنگ پوشيدند و منتظر
ماندند تا امام حسين (ع ) از راه برسد و به قتلش برسانند.
امام
حسين (ع ) از همان شبي که از مدينه بيرون آمد، و در تمام مدتي که در مکه
اقامت گزيد، و در طول راه مکه به کربلا، تا هنگام شهادت ، گاهي به اشاره ،
گاهي به اعلان مي داشت که : "مقصود من از حرکت ، رسوا ساختن حکومت ضد
اسلامي يزيد و صراحت ، برپاداشتن امر به معروف و نهي از منکر و ايستادگي در
برابر ظلم و ستمگري است و جز حمايت قرآن و زنده داشتن دين محمدي هدفي
ندارم .
و
اين مأموريتي بود که خداوند به او واگذار نموده بود، حتي اگر به کشته شدن
خود و اصحاب و فرزندان و اسيري خانواده اش اتمام پذيرد. رسول گرامي (ص ) و
اميرمؤمنان (ع) و حسن بن علي (ع ) پيشوايان پيشين اسلام ، شهادت امام حسين
(ع ) را بارها بيان فرموده بودند. حتي در هنگام ولادت امام حسين (ع )، و
خود امام حسين (ع ) به (19) رسول گرانمايه اسلام (ص ) شهادتش را تذکر داده
بود.
علم
امامت مي دانست که آخر اين سفر به شهادتش مي انجامد، ولي او کسي نبود که در
برابر دستور آسماني و فرمان خدا براي جان خود ارزشي قائل باشد، يا از
اسارت خانواده اش واهمه اي به دل راه دهد. او آن کس بود که بلا را کرامت و
شهادت را سعادت مي پنداشت . (سلام ابدي خدا بر او باد) .
خبر
"شهادت حسين (ع ) در کربلا" به قدري در اجتماع اسلامي مورد گفتگو واقع شده
بود که عامه مردم از پايان اين سفر مطلع بودند. چون جسته و گريخته ، از
رسول الله (ص ) و اميرالمؤمنين (ع ) و امام حسن بن علي (ع ) و ديگر بزرگان
صدر اسلام شنيده بودند. بدينسان حرکت امام حسين (ع ) با آن درگيريها و
ناراحتيها احتمال کشته شدنش را در اذهان عامه تشديد کرد. بويژه که خود در
طول راه مي فرمود: "من کان باذلا فينا مهجته (20) و موطنا علي لقاء الله
نفسه فليرحل معنا.
هر
کس حاضر است در راه ما از جان خويش بگذرد و به ملاقات پروردگار بشتابد،
همراه ما بيايد. و لذا در بعضي از دوستان اين توهم پيش آمد که حضرتش را از
اين سفر منصرف سازند.
غافل
از اين که فرزند علي بن ابي طالب (ع ) امام و جانشين پيامبر، و از ديگران
به وظيفه خويش آگاهتر است و هرگز از آنچه خدا بر عهده او نهاده دست نخواهد
کشيد.
باري
امام حسين (ع ) با همه اين افکار و نظريه ها که اطرافش را گرفته بود به
راه خويش ادامه داد، و کوچکترين خللي در تصميمش راه نيافت .
سرانجام
، رفت ، و شهادت را دريافت . نه خود تنها، بلکه با اصحاب و فرزندان که هر
يک ستاره اي درخشان در افق اسلام بودند، رفتند و کشته شدند، و خونهايشان
شنهاي گرم دشت کربلا را لاله باران کرد تا جامعه مسلمانان بفهمد يزيد (باقي
مانده بسترهاي گناه آلود خاندان اميه ) جانشين رسول خدا نيست ، و اساسا
اسلام از بني اميه و بني اميه از اسلام جداست .
راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
از
همان اوان شهادتش تا کنون ، دوستان و شيعيانش ، و همه آنان که به شرافت و
عظمت انسان ارج مي گذارند، همه ساله سالروز به خون غلتيدنش را، سالروز قيام
و شهادتش را با سياه پوشي و عزاداري محترم مي شمارند، و خلوص خويش را با
گريه بر مصايب آن بزرگوار ابراز مي دارند. پيشوايان مآل انديش و معصوم ما،
هماره به واقعه کربلا و به زنده داشتن آن عنايتي خاص داشتند. راستي هرگز انديشيده ايد اگر شهادت جانگداز و حماسه آفرين حسين (ع ) به وقوع نمي پيوست و مردم يزيد را خليفه پيغمبر (ص ) مي دانستند، و آن گاه اخبار دربار يزيد و شهوترانيهاي او و عمالش را مي شنيدند، چقدر از اسلام متنفر مي شدند، زيرا اسلامي که خليفه پيغمبرش يزيد باشد، به راستي نيز تنفرآور است ... و خاندان پاک حضرت امام حسين (ع ) نيز اسير شدند تا آخرين رسالت اين شهادت را به گوش مردم برسانند. و شنيديم و خوانديم که در شهرها، در بازارها، در مسجدها، در بارگاه متعفن پسر زياد و دربار نکبت بار يزيد، هماره و همه جا دهان گشودند و فرياد زدند، و پرده زيباي فريب را از چهره زشت و جنايتکار جيره خواران بني اميه برداشتند و ثابت کردند که يزيد سگ باز وشرابخوار است ، هرگز لياقت خلافت ندارد و اين اريکه اي که او بر آن تکيه زده جايگاه او نيست . سخنانشان رسالت شهادت حسيني را تکميل کرد، طوفاني در جانها برانگيختند، چنان که نام يزيد تا هميشه مترادف با هر پستي و رذالت و دناءت گرديد و همه آرزوهاي طلايي و شيطانيش چون نقش بر آب گشت . نگرشي ژرف مي خواهد تا بتوان بر همه ابعاد اين شهادت عظيم و پرنتيجه دست يافت .
غير
از اين که خود به زيارت مرقدش مي شتافتند و عزايش را بر پا مي داشتند، در
فضيلت عزاداري و محزون بودن براي آن بزرگوار، گفتارهاي متعددي ايراد فرموده
اند. ابوعماره گويد: "روزي به حضور امام ششم صادق آل محمد (ع ) رسيدم ،
فرمود اشعاري در سوگواري حسين براي ما بخوان . وقتي شروع به خواندن نمودم
صداي گريه حضرت برخاست ، من مي خواندم و آن عزيز مي گريست ، چندان که صداي
گريه از خانه برخاست .
بعد
از آن که اشعار را تمام کردم ، امام (ع ) در فضليت و ثواب مرثيه و گرياندن
مردم بر امام (21) حسين (ع ) مطالبي بيان فرمود و نيز از آن جناب است که
فرمود: "گريستن و بي تابي کردن در هيچ مصيبتي شايسته (22) نيست مگر در
مصيبت حسين بن علي ، که ثواب و جزايي گرانمايه دارد.
باقرالعلوم
، امام پنجم (ع ) به محمد بن مسلم که يکي از اصحاب بزرگ او است فرمود: "به
شيعيان ما بگوييد که به زيارت مرقد حسين بروند، زيرا بر هر شخص باايماني
که (23) به امامت ما معترف است ، زيارت قبر اباعبدالله لازم مي باشد.
امام
صادق (ع ) مي فرمايد: "ان زيارة الحسين عليه السلام افضل ما يکون من
الاعمال . (24) همانا زيارت حسين (ع ) از هر عمل پسنديده اي ارزش و فضيلتش
بيشتر است .
زيرا
که اين زيارت در حقيقت مدرسه بزرگ و عظيم است که به جهانيان درس ايمان و
عمل صالح مي دهد و گويي روح را به سوي ملکوت خوبيها و پاکدامنيها و
فداکاريها پرواز مي دهد. هر چند عزاداري و گريه بر مصايب حسين بن علي (ع )،
و مشرف شدن به زيارت قبرش و بازنماياندن تاريخ پرشکوه و حماسه ساز کربلايش
ارزش و معياري والا دارد، لکن بايد دانست که نبايد تنها به اين زيارتها و
گريه ها و غم گساريدن اکتفا کرد، بلکه همه اين تظاهرات ، فلسفه دين داري ،
فداکاري و حمايت از قوانين آسماني را به ما گوشزد مي نمايد، و هدف هم جز
اين نيست ، و نياز بزرگ ما از درگاه حسيني آموختن انسانيت و خالي بودن دل
از هر چه غير از خداست مي باشد، و گرنه اگر فقط به صورت ظاهر قضيه بپردازيم
، هدف مقدس حسيني به فراموشي مي گرايد.
اخلاق و رفتار امام حسين (ع )
با
نگاهي اجمالي به 56سال زندگي سراسر خداخواهي و خداجويي حسين (ع )، درمي
يابيم که هماره وقت او به پاکدامني و بندگي و نشر رسالت احمدي و مفاهيم
عميقي والاتر از درک و ديد ما گذشته است . اکنون مروري کوتاه به زواياي
زندگاني آن عزيز، که پيش روي ما است :
جنابش
به نماز و نيايش با پروردگار و خواندن قرآن و دعا و استغفار علاقه بسياري
و حتي در آخرين شب (25) داشت . گاهي در شبانه روز صدها رکعت نماز مي گزاشت
.
زندگي
دست از نياز و دعا برنداشت ، و خوانده ايم که از دشمنان مهلت خواست تا
بتواند با خداي خويش به خلوت بنشيند. و فرمود: "خدا مي داند که من نماز و
تلاوت (26) قرآن و دعاي زياد و استغفار را دوست دارم (27) حضرتش بارها
پياده به خانه کعبه شتافت و مراسم حج را برگزار کرد.
ابن
اثير در کتاب "اسد الغابة " مي نويسد: "کان الحسين رضي الله عنه فاضلا
کثير الصوم و الصلوة و الحج و الصدقة و افعال (28) الخير جميعها. حسين (ع )
بسيار روزه مي گرفت و نماز مي گزارد و به حج مي رفت و صدقه مي داد و همه
کارهاي پسنديده را انجام مي داد.
شخصيت
حسين بن علي (ع ) آنچنان بلند و دور از دسترس و پرشکوه بود که وقتي با
برادرش امام مجتبي (ع ) پياده به کعبه مي رفتند، همه بزرگان و شخصيتهاي
اسلامي به (29) احترامشان از مرکب پياده شده ، همراه آنان راه مي پيمودند.
احترامي
که جامعه براي حسين (ع ) قائل بود، بدان جهت بود که او با مردم زندگي مي
کرد - از مردم و معاشرتشان کناره نمي جست - با جان جامعه هماهنگ بود،
چونان ديگران از مواهب و مصائب يک اجتماع برخوردار بود، و بالاتر از همه
ايمان بي تزلزل او به خداوند، او را غم خوار و ياور مردم ساخته بود.
و
گرنه ، او نه کاخهاي مجلل داشت و نه سربازان و غلامان محافظ، و هرگز مثل
جباران راه آمد و شد را به گذرش بر مردم نمي بستند، و حرم رسول الله (ص )
را براي او خلوت نمي کردند... اين روايت يک نمونه از اخلاق اجتماعي اوست ،
بخوانيم :
روزي
از محلي عبور مي فرمود، عده اي از فقرا بر عباهاي پهن شده شان نشسته بودند
و نان پاره هاي خشکي مي خوردند، امام حسين (ع ) مي گذشت که تعارفش کردند و
او هم پذيرفت ، نشست و تناول فرمود و آن گاه بيان داشت : "ان الله لا يحب
المتکبرين "، خداوند متکبران را دوست نمي دارد. (30)
پس فرمود: "من دعوت شما را اجابت کردم ، شما هم دعوت مرا اجابت کنيد. آنها
هم دعوت آن حضرت را پذيرفتند و همراه جنابش به منزل رفتند. حضرت دستور داد
و بدين ترتيب پذيرايي گرمي (31) هر چه در خانه موجود است به ضيافتشان
بياورند، از آنان به عمل آمد، و نيز درس تواضع و انسان دوستي را با عمل
خويش به جامعه آموخت .
شعيب
بن عبدالرحمن خزاعي مي گويد: "چون حسين بن علي (ع ) به شهادت رسيد، بر
پشت مبارکش آثار پينه مشاهده کردند، علتش را از امام زين العابدين (ع )
پرسيدند، فرمود اين پينه ها اثر کيسه هاي غذايي است که پدرم شبها به دوش
مي کشيد و به خانه (32) زنهاي شوهرمرده و کودکان يتيم و فقرا مي رسانيد.
شدت
علاقه امام حسين (ع ) را به دفاع از مظلوم و حمايت از ستم ديدگان مي توان
در داستان "ارينب وهمسرش عبدالله بن سلام " دريافت ، که اجمال و فشرده اش
را در اين جا متذکر مي شويم : يزيد به زمان ولايت عهدي ، با اين که همه نوع
وسايل شهوتراني و کام جويي و کامروايي از قبيل پول ، مقام ، کنيزان رقاصه
و... در اختيار داشت ، چشم ناپاک و هرزه اش را به بانوي شوهردار عفيفي
دوخته بود.
پدرش
معاويه به جاي اين که در برابر اين رفتار زشت و ننگين عکس العمل کوبنده
اي نشان دهد، با حيله گري و دروغ پردازي و فريبکاري ، مقدماتي فراهم ساخت
تا زن پاکدامن مسلمان را از خانه شوهر جدا ساخته به بستر گناه آلوده پسرش
يزيد بکشاند. حسين بن علي (ع ) از قضيه باخبر شد، در برابر اين تصميم زشت
ايستاد و نقشه شوم معاويه را نقش بر آب ساخت و با استفاده از يکي از قوانين
اسلام ، زن را به شوهرش عبدالله بن سلام بازگرداند و دست تعدي و تجاوز
يزيد را از خانواده مسلمان و پاکيزه اي قطع نمود و با اين کار همت و غيرت
الهي اش را نمايان و علاقه مندي خود را به حفظ نواميس جامعه مسلمانان ابراز
داشت ، و اين رفتار داستاني شد که در مفاخر آل علي (ع ) و دناءت و ستمگري
بني اميه ، براي هميشه در تاريخ به يادگار (33) ماند.
علائلي در کتاب "سمو المعني " مي نويسد:"ما
در تاريخ انسان به مردان بزرگي برخورد مي کنيم که هر کدام در جبهه و جهتي
عظمت و بزرگي خويش را جهان گير ساخته اند، يکي در شجاعت ، ديگري در زهد،
آن ديگري در سخاوت ، و... اما شکوه و بزرگي امام حسين (ع ) حجم عظيمي است
که ابعاد بي نهايتش هر يک مشخص کننده يک عظمت فراز تاريخ است ، گويا او
جامع همه (34) والاييها و فرازمنديها است .
آري
، مردي که وارث بي کرانگي نبوت محمدي است ، مردي که وارث عظمت عدل و مروت
پدري چون حضرت علي (ع ) است و وارث جلال و درخشندگي فضيلت مادري چون حضرت
فاطمه (س ) است ، چگونه نمونه برتر و والاي عظمت انسان و نشانه آشکار
فضيلتهاي خدايي نباشد. درود ما بر او باد که بايد او را سمبل اعمال و
کردارمان قرار دهيم .
امام
حسين (ع ) و حکايت زيستن و شهادتش و لحن گفتارش و ابعاد کردارش نه تنها
نمونه يک بزرگ مرد تاريخ را براي ما مجسم مي سازد، بلکه او با همه خويشتن ،
آيينه تمام نماي فضيلتها، بزرگ منشيها، فداکاريها، جان بازيها، خداخواهيها
وخداجوييها مي باشد، او به تنهايي مي تواند جان را به لاهوت راهبر باشد و
سعادت بشريت را ضامن گردد. بودن و رفتنش ، معنويت و فضيلتهاي انسان را
ارجمند نمود.
پي نوشتها:
در سال و ماه و روز ولادت امام حسين (ع ) اقوال ديگري هم گفته شده است ، ولي (1)
ما قول مشهور بين شيعه را نقل کرديم . ر. به . ک . اعلام الوري طبرسي ، ص .213
احتمال دارد منظور از اسما، دختر يزيد بن سکن انصاري باشد. ر. به . ک . اعيان (2)
الشيعه ، جزء ,11 ص .167
امالي شيخ طوسي ، ج 1، ص .377 (3)
شبر بر وزن حسن ، و شبير بر وزن حسين ، و مبشر بر وزن محسن ، نام پسران هارون (4)
بوده است و پيغمبر اسلام (ص ) فرزندان خود حسن و حسين و محسن را به اين سه نام
ناميده است - تاج العروس ، ج 3، ص ,389 اين سه کلمه در زبان عبري همان معني را
دارد که حسن و حسين و محسن در زبان عربي دارد - لسان العرب ، ج ,66 ص .60
معاني الاخبار، ص .57 (5)
در منابع اسلامي درباره عقيقه سفارش فراوان شده و براي سلامتي فرزند بسيار (6)
مؤثر دانسته شده است . ر. به . ک . وسائل الشيعه ، ج ,15 ص 143به بعد.
کافي ، ج 6، ص .33 (7)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 146- کمال الدين صدوق ، ص .152 (8)
سنن ترمذي ، ج 5، ص .323 (9)
ذخائر العقبي ، ص .122 (10)
الاصابه ، ج ,11 ص .30 (11)
سنن ترمذي ، ج 5، ص 324- در اين قسمت رواياتي که در کتابهاي اهل تسنن آمده (12)
است نقل شد تا براي آنها هم سنديت داشته باشد.
الاصابه ، ج 1، ص .333 (13)
تذکرة الخواص ابن جوزي ، ص 34- الاصابه ، ج 1، ص ,333 آن طور که بعضي از (14)
مورخين گفته اند اين موضوع تقريبا در سن ده سالگي امام حسين (ع ) اتفاق افتاده
است .
ارشاد مفيد، ص .173 (15)
رجال کشي ، ص 94- کشف الغمة ، ج 2، ص .206 (16)
مقتل خوارزمي ، ج 1، ص 184- لهوف ، ص .20 (17)
روز هشتم ماه ذيحجه مستحب است که حاجيها به "مني " بروند، و در آن زمان به (18)
اين حکم استحبابي عمل مي کردند، ولي در زمان ما مرسوم شده است که از روز هشتم
يکسره به عرفات مي روند.
کامل الزيارات ، ص 68به بعد - مشير الاحزان ، ص 9. (19)
لهوف ، ص .53 (20)
کامل الزيارات ، ص .105 (21)
کامل الزيارات ، ص .101 (22)
کامل الزيارات ، ص .121 (23)
کامل الزيارات ، ص .147 (24)
عقد الفريد، ج 3، ص .143 (25)
ارشاد مفيد، ص .214 (26)
مناقب ابن شهرآشوب ، ج 3، ص 224- اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (27)
اسد الغابة ، ج 2، ص .20 (28)
ذکري الحسين ، ج 1، ص ,152 به نقل از رياض الجنان ، چاپ بمبک ي ، ص 241- (29)
انساب الاشراف .
سوره نحل ، آيه .22 (30)
تفسير عياشي ، ج 2، ص .257 (31)
مناقب ، ج 2، ص .222 (32)
الامامة والسياسة ، ج 1، ص 253به بعد. (33)
از کتاب سمو المعني ، ص 104به بعد، نقل به معني شده است . (34)